آزادی
بی تو ته مانده ی خاکستری سیگارم
سوختم تا جسدم را به زمین بگذارم
درد یعنی که ندانی و ندانند که من
چه امیدی به تمنای حقیقت دارم
چشم میبندم و میبینمت! ای آزادی
که تویی معجزه ی باور بی تکرارم
به تو مومن شده ام حی علی دیدن تو!
و اعوذ بک من شڔ همه اشعارم
در سرم هوی انا الحق تو میپیچد باز
بی تو حلاج ترین حادثه ی این دارم!
بوی نعشت وسط حجره ی بیگاری ها
من خودآزارترین نوچه این بازارم
گل خوشبوی نشان سمبله ی طالع من
تا ابد عشق تو را در دل خود میکارم…
دیدگاهتان را بنویسید