میشد اینجا کنار تنهاییم ،جای عشق ختری باشد
میشد این قلب پر دردم ، حامل درد کمتری باشد
میشد بجای خواب و خیال، در هجوم فراری رویا
مژدهی عارفانه ی تعبیر،بر دهان پیمبری باشد
گرچه از هرچه آرزو خسته، بار دیگر برای دلگرمی
آرزو کن که در محال چراغ، غول جادوی دیگری باشد!
چشمها را ببند و در رویا ، آرزو کن دری گشوده شود
آرزو کن که غول قصهی ما ، اهل دنیای بهتری باشد
دیدگاهتان را بنویسید