هزار بغض فرو خورده ام ز گهواره
نشسته ام سرِ راه جهانِ پتیاره !
هزار دشمن خونی، هزار دردِ مگو
هزار زخم دهان بستهی جگرپاره
چگونه از تو بگویم؟ چگونه جار زنم؟
چگونه باز کند لب، دهان بیچاره؟
تکامل هنرم! شاهکار دست بشر!
تجسم خفقان در نگین گوشواره !!…
سکوت کرده تمامم، تکان بده من را
جهانِ عاشقِ لال از سکوت سرشاره
هزار و سیصد و چندین هزار درد ابد
هزار و سیصد و چندین چرای همواره…
هزار دشمن خونی، هزار دردِ مگو
هزار بغض فرو خورده ام ز گهواره
دیدگاهتان را بنویسید