بی تو

مانده ام با غزلی بی سرو سامان بی تو
چه شود عاقبت گل به گلستان بی تو

تو نبودی که ببینی چه عذابی دارد
شب و تنهایی در نم‌نم باران بی تو

بی تو حتی وسط چله ی تابستان سرد
سردتر می شوداین سوز زمستان بی تو

چشم پوشیده و تاریک ره خوشبختی
این منم گمشده ای در دل طوفان بی تو

دختری را  که گل از برق لبش میچیدی
شده سرگشته و غمگین و پریشان بی تو

به تنش رخت عزا بود, شب حجله ی خود
پای کوبان شده این درد کماکان  بی تو

تو ترنجی گل خوش رنگ و نگاری در دل
چه شود اخر یک قالی کرمان بی تو


منتشر شده

در

توسط

برچسب‌ها:

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *