دسته: اشعار
-
شبانه
شبانه لحظه ای بال بزن مثل کبوتر غزلم مثل ققنوس درا از دل دفتر غزلم دو سه خط اشک بریز ای قلم هم بغضم تا که خاموش شود آتش غم در غزلم با حضورت ،ماه مهتابی و باران گلگون رفتنت با خودِ تلخیست برابر غزلم منم آن شاعر شوریده و آتش بر دل شمع و…
-
دختر نازکدلِ مغرورِ احساسی
نمیبینی که در سینه دلی آتشفشان دارم نمیدانی که بغض سینه سوز بیامان دارم ؟ منم آن دختر نازکدلِ مغرورِ احساسی که با شب گریه هایم پشت پایت داستان دارم فقط یک روزنه امّید لبخند تو کافی بود ببینی در وجودم ، قدرت صد پهلوان دارم منی که در امان بودم میان حصر بازوهات هراس…
-
آزادی
آزادی بی تو ته مانده ی خاکستری سیگارم سوختم تا جسدم را به زمین بگذارم درد یعنی که ندانی و ندانند که من چه امیدی به تمنای حقیقت دارم چشم میبندم و میبینمت! ای آزادی که تویی معجزه ی باور بی تکرارم به تو مومن شده ام حی علی دیدن تو! و اعوذ بک من…
-
نگین گوشواره
هزار بغض فرو خورده ام ز گهواره نشسته ام سرِ راه جهانِ پتیاره ! هزار دشمن خونی، هزار دردِ مگو هزار زخم دهان بستهی جگرپاره چگونه از تو بگویم؟ چگونه جار زنم؟ چگونه باز کند لب، دهان بیچاره؟ تکامل هنرم! شاهکار دست بشر! تجسم خفقان در نگین گوشواره !!… سکوت کرده تمامم، تکان بده من…
-
دلشوره
من بودم و غروب و خیابان ادامه داشت هاشورهای ممتد باران ادامه داشت در امتداد مقصد دنبالهدار شهر تنهایی منی که کماکان ادامه داشت دلشورههای گنگ منی پشت ازدحام درحرکت همیشهی طهرن ادامه داشت تکرار عاشقانهی آهنگ مشترک… دلخوش به اینکه خط اتوبان ادامه داشت یخ کرده قهوهات وسط خوابهای خوش تعبیر بودنت ته فنجان…
-
شیرین و فرهاد
نشست در تب شعرم، زنی شبیه خودم زنی که در همه حالش تورا نبرد از یاد دوباره از تو نوشتم، و باز پرسیدم چگونه قصه ی شیرین تلخ شد فرهاد؟ غرور چشمه شکست و صدای من هم مرد سکوت میکنم آری، رساترین فریاد چراغ های دلم را دوباره گم کردم چه روزهای عزیزی که میرود…
-
آهو فراری
گفتم کمی قدم بزنم در کنار تو این من! منِ گرفتهی در گیر و دار تو دستم به پای سرو بلندت نمیرسد ای هر چه هست سرو و صنوبر تبار تو از لحظهای که دیدمت این شعرها شده: ابیاتِ عاشقانهی در انحصار تو ای شرم گُر گرفتهی عشق لبالبم من آهوام! فراریِ در اختیار تو…
-
موجی خیره
رد پایی مانده بر شعر و شراب کیستم؟ مثل موجی خیره سر در پیچ و تاب کیستم! با نگاه آینه هر دم غریبی میکنم، ماندهام در چشم او، نقبِ نقاب کیستم! ریسمان تازه میبافم ولی معلوم نیست با همین موی پریشانم عذاب کیستم! چونکه ترکیبی ز آب و خاک و باد و آتشم بین گرگ…
-
حوا
تا در بهشت خواستنت پا گذاشتم خود را و هرچه غیر تو را جا گذاشتم تکرار عامدانهی دنیای سیب بود پا جای پای حضرت حوا گذاشتم در خلسهی مداوم دنیای هر شبم نام تو را برابر دنیا گذاشتم
-
داش آکل و مرجان
ای جان جان من! منِ بی «جان» چه فایده؟ تاوان داش آکُل و غم مرجان، چه فایده؟ از حد دوستدارمت اعداد عاجزند” بی بودنت زیاد و فراوان! چه فایده؟! لبریز عشق باشی و کور از ندیدنش یوسف، دور از برم ،زندان چه فایده؟ وقتی قرار نیست بگردم به دور تو رقص و طواف و حلقهی…